سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
اختلال در سیستم مرکزی!
حسین شمسیان در روزنامه کیهان نوشت:
چند روز قبل رهبر عزیز انقلاب در دیدار با دانشجویان، مثل همیشه نکات مهمی بیان کردند که از جمله آنها، موضوع «آتش به اختیار» بود. این عبارت مقدمهای داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفت و بیشتر بحثها و تحلیلها به خود عبارت مذکور محدود شد. در حالی که مقدمه، بسیار مهم و خطیر بود و همانطور که جا دارد کلیت آن سخنرانی مورد بررسی صاحبان خرد قرار گیرد، آن مقدمه نیز چنین وزن و اعتباری دارد و نباید از آن گذشت. آن مقدمه چنین بود: «گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر، فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعا آدم گاهی اوقات احساس میکند... د. » و بعد هم نمونهای از اختلال و تعطیلی یعنی عدم توانمندی در درک اولویتها بیان کردند.
اینکه یک دستگاه مرکزی فکر، فرهنگ، سیاست و ... مختل یا حتی تعطیل باشد یعنی چه!؟ (لطفا روی مرکزی بودن و روی ابعاد همهجانبه این دستگاهها توجه بیشتری بفرمایید) یعنی مثلا صبح میرویم و میبینیم وزارت ارشاد تعطیل است!؟ یا نیمی از کارمندان وزارت خارجه در محل کار حاضر نیستند و کارها مختل است!؟ یا نه، همه چیز سر جای خودش است، اما در عمل، دچار اختلال و تعطیلی امور هستیم؟
قطعا مراد فرض دوم است، یعنی بنیانهای فکری، منش، مشی و جهانبینی غلطی بر آن دستگاهها سایه افکنده که در اثر آن، کار به سیاستگذاری غلط، برنامهریزی نادرست و در نهایت فاصله گرفتن از مبانی انقلاب میرسد.
اکنون و سوگمندانه میتوانیم در حوزههای مختلف مصادیق متعددی از این نگاه ناصواب و نادرست در جهان بینی ارائه کنیم. نگاهی که یک خطای آن، ندیدن و نسنجیدن اولویتهاست اما خطای بزرگتری هم دارد. خطاهایی مثل عدم تکیه به توان داخلی، عدم باور به نیروی عظیم جوانان کشور، عدم اتکا به غیب و امدادهای غیبی، توهم دوستی با دشمن، توهم قابل اعتماد بودن دشمن، توهم امکان بدست آوردن دل دشمن و ... اینها خطاهایی راهبردی و ریشهدار در آبشخور فکری افراد است و بیشک سیستم را مختل و معیوب کرده، باعث میشود کارها به وضعیت نادرستی در آید.
به این عبارت توجه کنید: «نکته مهم این تخفیف (در خرید هواپیمای خارجی) تبدیل شدن ایران به یک خریدار حرفهای و شکستن فضای امنیتی حول ایران است» این توئیت یک مقام ارشد دولت یازدهم است و در آن سعی شده فرایند خرید هواپیمای ایرباس برای ایران را ضامن امنیت و به ارمغان آورنده ثبات معرفی کند (بحثی در باب خرید هواپیما و اولویت یا عدم اولویت آن نیست) سخن بر سر این است که این نگاه درست است یا نه؟ آیا اتخاذ چنین رویههایی، افزون بر فضای مجازی و توئیت نویسی، در عالم واقعی هم میتواند برای کشور ما امنیت به ارمغان بیاورد؟
در ابتدا باید به این مهم توجه کرد که این نوشتار در پی نقد و رد سخن یک مقام دولتی نیست، بلکه هدف ارزیابی رفتارهایی است که در عالم واقع، رخ میدهد. یعنی ارزیابی یک سیستم فکری، تحلیل یک نگاه خاص و بالاخره سنجش نتیجههای آن.
در نمونه مذکور، این فکر به صورت سیستماتیک دنبال میشود که اگر قرار است امنیت و ثبات در کشور حاکم باشد، راه آن خریدار حرفهای بودن است! این تفکر در بین بسیاری از دیگر مدیران دولتی هم دیده میشود، خاصه آنها که یک پایشان در دولت است و یک پای دیگرشان در فضای کسب و کار و تجارت! در نگاه آنها، وقتی سرمایه آمریکایی و اروپایی و ... به ایران بیاید، وقتی بانک آمریکایی در کشور ما شعبه داشته باشد، وقتی پروژههای عظیم نفتی و گازی و ... را به غربیها بسپاریم، آنها دیگر به ما تعدی و تعرضی نخواهند کرد، چرا که اگر دلشان به احوال ما نسوزد، به فکر سرمایه خودشان که هستند! پس ما با تبدیل شدن به یک خریدار حرفهای، برای همیشه امنیتمان را تضمین میکنیم و از همین راه، مسیر پر شتاب توسعه را طی خواهیم کرد.
این ادبیات همچون برخی معتقدان به آن، ظاهری بسیار معقول دارد و با برخی محاسبات منطقی تضادی ندارد. تلاش برای جا انداختن این ادبیات همزمان با تشدید تحریمها و ... را فعلا دنبال نمیکنیم و در صدد کشف ربط احتمالی آن هم نیستیم. بلکه سخن بر سر این است که آیا این نگاه درست است؟ آیا آن مراکز تصمیمگیری، مختل یا احتمالا تعطیل نیستند؟
برای رسیدن به پاسخ، مرور مصادیق و نمونههای مشابه، بهترین راه است. یعنی ببینیم آمریکا و اذنابش با همپیمانان خود چه کرده و میکنند؟ با کشورهایی که سالها خوشخدمتی کردهاند، با آنها که سالها دوشیده شدهاند و با شیره جانشان، چرخ صنعت و اقتصاد آمریکا را گرداندهاند، با آنها که سالها باعث رونق کارخانههای اسلحهسازی آمریکا بودهاند، با آنها چه معاملهای شده؟ ما هنوز حتی مشتری هم نیستیم تا چه برسد به اینکه به آن مقام و مرتبه(!)برسیم.
به عنوان یک نمونه بسیار روشن و آشکار میتوان به اوضاع کنونی قطر اشاره کرد که ماجرای تنش در روابطش با کشورهای عربی و نوکران منطقهای آمریکا تعجببرانگیز شده است.
روابط قطر با آمریکا بسیار سابقهدار و مستحکم بود. دوسال قبل گاردین در گزارشی نوشت قطر با خرید ۱۷ میلیارد دلار سلاح از آمریکا، به بزرگترین خریدار سلاح جهان تبدیل شده است! به این میگویند خریدار حرفهای! هم مبلغ بالاست، هم فروشنده به زعم برخی کدخدای جهان است و هم سلاح خریداری شده تا تامینکننده ثبات و امنیت باشد! اگر بخواهیم تنها یک مثال برای استحکام روابط این خریدار حرفهای با اربابش یعنی آمریکا مطرح کنیم، کافی است به یاد بیاوریم که هم اکنون بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در خلیجفارس در کشور قطر برپاست! این دیگر بحث خریدار خوب و ... نیست! این یعنی یک کشور با هدف تامین امنیت و ثبات، رسما بخشی از خاک خودش را فروخته است! یعنی همزمان هم خریدار حرفهای و هم فروشنده حرفهای! آن هم در یک معامله مستقیم به آمریکا. اما میبینیم که نه خریدار خوب بودن و نه فروشنده خوب بودن، هیچ یک کمکی به قطر نکرد و ناگهان پس از سفر ترامپ، سرنوشت ثروتمندترین کشور جهان در عرض چند ساعت به جایی رسید که فروشگاهها خالی شد، سهام ارزشمند قطر سقوط کرد و محاصره اقتصادی و هوایی و ...کشور را به مرز بحران رساند!
اکنون آنها که در داخل کشورمان همین سبک و سیاق را دنبال میکنند و آرزو میکنند که بتوانند با چند معامله بزرگ، فضای امنیتی حول ایران را بشکنند، درست محاسبه میکنند!؟ آیا اگر کسی آرزو کند سالها بعد و با عدول از همه چیز و صرف میلیاردها دلار، به جایی برسد که همین امروز یک بازنده بزرگ در آن قرار دارد، ناشی از اختلال یا حتی تعطیل مرکز تصمیمگیری و اندیشهورزی نیست!؟
از همین دست خطاهای فاحش را در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... میتوانیم مشاهده کنیم. خطاهایی که هر یک به تنهایی این قابلیت را دارد که یک مسیر خطرناک و حتی بدون بازگشت را رقم بزند. آنچنان که در برجام یک نمونه تلخ و یک تجربه بسیار گران آن را دیدیدم. اینکه چرا برخی مراکز و برخی افراد به این روز و سرنوشت دچار میشوند دلایل متعددی دارد اما رهبر انقلاب درباره نادرست بودن مبانی فکری مکررا تذکر دادهاند و همگان را نسبت به نفوذ دشمن هوشیار کردهاند. از جمله در خرداد سال قبل وقتی در موضوع جنگ نرم با اعضای مجلس خبرگان رهبری سخن میگفتند، این نکته را متذکر شدند که: «آن چیزی که بنده مکرر تذکر میدهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ عبارت است از نفوذ در مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر باورهای مردم، تغییر محاسبات». طبیعی است تغییر باور و روش محاسبه مسئولان، مقدمه سرایت این روند نادرست در همه جامعه است.
ناکارآمدی و تعطیلی مراکز مهم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تا حد زیادی با فرمان آتش به اختیار جبران میشود و نباید از این ماموریت مهم غفلت کرد. تنها راه برای جبران وضعیت مختل شده، روشنگری و اقدامات هوشمندانه نخبگان مومن به آرمانهای انقلاب است تا آنجا که این روشها به باور عمومی تبدیل شود.
«آتش به اختیار» یعنی؛ کار«اراده» میخواهد نه «اداره»!
حسین قدیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
در جمهوری اسلامی، مردم همیشه در صحنه، هرگز اینگونه نبودند و نیستند که بیرون گود بنشینند و مدام، این و آن را نقد کنند! نقد اگر بوده، کار جهادی مخلصانه بیاذن و دستور هم بوده. چه در عرصه فرهنگ، چه در عرصه سیاست و چه در عرصه خدمت، بهموازات همه نقدها، همواره شاهد تلاشهای خودجوش نیز بودهایم. این مهم، در مقاطع مختلف انقلاب بوده و باز هم خواهد بود. اینکه ما مدعی هستیم «مردم، خودشان را صاحبان اصلی انقلاب میدانند» عمدتا ناظر بر همین کارهای درونزا و خدمات خالصانه بیحقوق و مزایاست، نه صرف حضور در یومالله ۲۲ بهمن یا یومالله انتخابات! اساسا وجه ممیزه انقلاب اسلامی با سایر انقلابها و جمهوری اسلامی با سایر نظامها، در همین روحیه جهادی و البته حفظ و تثبیت و امتداد آن است! آن گروه دانشجویی جهادی که از شهرهای بزرگ، بلند میشود میرود روستای لب مرز و به قدر وسع خود، خدماتی عمرانی یا فرهنگی ارائه میدهد، قبل از دیدار اخیر دانشجویی حضرت آقا هم «آتش به اختیار» بوده! پس اشتباه محض آنجاست که فکر کنیم فرمان جدیدی صادر شده! نخیر! فقط و فقط تأکید مجدد شده بر همان فرامین قبلی که همچنان باید وسط صحنه بود! و بلکه بیشتر از قبل، چرا که قصورها و تقصیرها متأسفانه بیشتر شده! در مواجهه با مشکلات، نسخه بعضیها صرفا نقد است و نسخه بعضیها صرفا انفعال اما «اینجا جمهوری اسلامی است» و مردم پای کار دارد! همان مردمی که وجود «کمیته امداد» را نفیکننده «مؤسسه خیریه» خود نمیدانند! همان مردمی که وجود «صدا و سیما» را نفیکننده بصیرتافزایی و شبههزدایی خود در صفحات مجازی نمیدانند! و همان مردمی که وجود «ارتش و سپاه» را نفیکننده «بسیج» نمیدانند! اگر دشمن بعثی قرار است ۸ سال تمام، به پشتوانه همین آمریکای خبیث و همین شیوخ مرتجع منطقه، دردسر برای ما درست کند، مردم همیشه در صحنه ما، آن مردمی نیستند که صحنه را خالی کنند! «آتش به اختیار» یعنی حضور مرجع تقلیدی کهنسال در جبهه! یعنی حضور پیرزنی در جبهه، با بافتنیهایش! یعنی حضور دخترکی خردسال در جبهه، با قلکش! یعنی این همه دانشجوی شهید! و این همه طلبه شهید! این همه کارگر شهید! دقت شود! «آتش به اختیار» آنجا که در «مکتب اسلام» قرار میگیرد و از لسان «ولیفقیه» صادر میشود، «آتش به اختیار حق» است، نه «اختیار نفس»! از قضا، نفس عافیتطلب، همواره گلستان بیخیالی را بر آتش کار و خدمت و تلاش، برتری میدهد لیکن جوان دانشجویی که ایام فراغت را کنار نهر خین حاشیه خرمشهر به کمک به مردم ولینعمت اختصاص میدهد، در درجه اول، بر نفس خود مهار زده و آنگه، آتش به اختیار، روانه وادی خدمترسانی شده! بگذار صریحتر سخن بگویم! خمینی و خامنهای وقتی راحتتر و سادهتر سخن میگفتند و میگویند، آحاد مردم، اصل سخن را میگرفتند و هنوز هم میگیرند! آحاد مردم، بسی فرق دارند با فلان فعال مریض مجازی، که از هر سخنی، بدترین برداشت ممکن را میکند! آنی فرض کنید امام راحل عظیمالشأن، در این عصر و در این روزگار، میفرمودند «نگذارید انقلاب، دست نااهلان و نامحرمان بیفتد»! واکنش جماعت دلآلوده، کاملا قابل پیشبینی بود! جملهای دارند امام بزرگوار ما، مبنی بر آنکه اگر مردم دیدند نمایندگان دارند تخطی از اسلام میکنند، بروند مجلس و بریزند بیرون آنها را! مردم عزیز و بصیر ما اما معنای اصلی این سخن را هم حتی دشمنپسند و وحدتشکن و ضد قانون، تفسیر نکردند و «باطن کلام» را و «منظور سخن» را گرفتند، لیکن فرض کنید جمله مذکور امروز بیان میشد!
آیا استبعادی داشت که این جماعت همیشه فراری از قانون، بخواهند به خمینی همیشه دعوتکننده به قانون، یاد بدهند که مجلس در رأس امور است!؟ و میزان رأی ملت است!؟ یعنی همان جملات خمینی! طرفه حکایت اینجاست که ما امروز با جماعتی قلیلالعده اما علیلالعقل طرفیم که هم کجفهم تشریف دارند و هم استادند در زدن خود به نفهمی! حرف از «قانون» بزنی، برداشت به «تصلب» میکنند! حرف از «نقد» بزنی، برداشت به «تخریب دولت» میکنند! حرف از «مقاومت» بزنی، برداشت به «تضعیف ملیگرایی» میکنند! و حرف از «مدافعان حریم امنیت کشور» بزنی، برداشت به «مدافعان اسد» میکنند! با این حساب، فرض است بر من و ما که از عقل پارهسنگ برداشته، توقعات بیجا نداشته باشیم که مثلا درست و دقیق، منظور «آتش به اختیار» را بفهمند! من البته بگویم که حتی این جماعت هم خواسته یا ناخواسته، آتش به اختیارند اما به فرمان و به اختیار دشمن بیرونی! یکی هست هنگام آتش به اختیاری، اسیر نفس و اسیر خواست دشمن میشود و از شلیک هیچ فتنهای و دروغی و دغلی به انتخاباتی با ۴۰ میلیون رأی دریغ نمیکند و یکی هم سوار قطار میشود و در معیت دوستان دانشجوی خود، میرود جنوب تا با کمترین پول ممکن در حد هیچ و با کمترین امکانات ممکن در حد هیچ، مدرسه نیمهساز روستایی را تمام کند! در مورد دوم، آتش به اختیاری، باری از دوش مردم و دولت و نظام برمیدارد و در مورد اول، بار فتنه را تحمیل میکند به گرده همین نظام و همین دولت و همین مردم! ناظر بر شرایط، باورم هست تأکید بر مقوله «کار غیر از سازوکار اداری» یا همان «آتش به اختیار» نمیشد صورت نگیرد! لازم بود این تأکید! لازم بود که بیش از پیش بدانیم شرط تحقق کار، نه داشتن میز و صندلی و اداره، بلکه داشتن اراده است! اداره باشد و اراده نه، کاری جز کاغذبازی پیش نمیرود اما اراده اگر باشد، در اداره هم نباشی و میز و صندلی هم نداشته باشی، باز کار و خدمت ممکن است! بگذریم که اصلا و اساسا برای انجام بسیاری از کارها، همان به که «ایستاده» باشی! و خاصیت پست و صندلی، دعوت آدمی به «نشستن» است! نبود پول، فقدان امکانات، عدم حمایت دولت و کمتوجهی این و آن، هیچ کدام بهانه انفعال نمیشود! باید روحیه کار انقلابی داشت! باید اینطور فکر کرد که امروز «۱۲ بهمن ۵۷» است و کار زیاد و صندلی هیچ! آن روز، چه کسی به کجا منصوب بود، که اتفاقا آن همه هم کار پیش رفت!؟ پس کار، اراده میخواهد، نه اداره! و من، فرمان «آتش به اختیار» را اولبار، از خمینی شنیدم در همه آن روزها و در همه آن سخنان که با وجود دولت، مخاطب را ملت قرار میداد! و از ملت میخواست! و از ملت، تنبلی و سستی را قبول نمیکرد! معالاسف دولت محترم فعلی، اهمیت تقاضای کار جهادی از ملت را صدچندان کرده! در هر حوزهای، به شکل خودجوش باید از بارها و از کارها کم کرد اما «خودجوش» یک مقوله است و «خودسر» مقولهای دیگر! در جمهوری اسلامی، هیچ بزرگواری، اندازه امام و حضرت آقا بر کار خودجوش تأکید نکردهاند و هیچ بزرگواری اندازه این دو بزرگ، به نفی خودسری نپرداختهاند! بنابراین «آتش به اختیار» تنها و تنها مجوزی البته مسبوق به سابقه برای خدمت بیشتر و گستردهتر و ملیتر و کمخرجتر است، نه خروج از مناط انضباط! از همه بیشتر، آن کسی رهرو راه عمار است، که بیشتر از همه کار کند! و «کار» هم الحمدلله یک مفهوم انتزاعی نیست که در راه تحقق آن، نتوان آتش به اختیار عمل کرد! تو میبینی امام را دارند تحریف میکنند، آتش به اختیار، روشنگری کن! این مهم، نه مجوز وزارت ارشاد را میخواهد، نه حکم از صدا و سیما! بردار و حقایق امام را تبیین کن! روزنامه نداری! صفحه مجازی تأسیس کن! تو میبینی مردم فلان محله، بهمان مشکل را دارند و راه حلی هم بدون کمک از دولت یا شهرداری، به ذهنت میرسد؛ بسمالله! در نهایت، لازم است اشاره به این نکته! صرفنظر از جماعت قلیل و عمدتا مجازیباز، که از فرط بلاهت، وحدت و اتحاد و با هم بودن را تنها برای ۲ ساعت میخواهند و قبل و بعد این ۲ ساعت، اندک احترامی برای مدافعان مظلوم حریم امنیت کشور، قائل نیستند، دیدیم و خواندیم و شنیدیم که این روزهای اخیر، حتی نکتهبینان جناح مقابل و عاقلترهایشان، صحه کامل گذاشتند بر مقوله «آتش به اختیاری» و ضمن نقد رویه دور از عقل و انصاف مجازیبازها، تصریح کردند که واقعا اگر میخواهیم از بار مشکلات کم شود، ضمن دانستن قدر و ارزش پیام رهبر، همه باید به میدان کار بیاییم و بهانهها را وانهیم! دوستان! عزیزان! مخالفان! موافقان! معاندان! مجازیان! خیلی سخت نیست فهم این امر ساده که حضرت آقای ما یا همان عزیز فرزانه که رسانه دشمن، آیتالله خامنهای میخواندش، ناظر بر وجود مشکلات، کمافیالسابق، مردم را دعوت مجدد به میدان کار و تلاش کرده! هر که دلش برای ایران میسوزد، آستین همت بالا بزند و هر که نه، پرده بردارد از میزان فهم و شعور خود! قدر مسلم، همان خمینی که معتقد بود «خرمشهر را خدا آزاد کرد» همان خمینی است که میگفت: «من از این چهرههای نورانی و بشاش شما رزمندگان، حسرت میبرم! من وقتی با این چهرهها مواجه میشوم، احساس حقارت میکنم! » بله! زمان امام، توئیتر نبود و الا مجازیبازان، کم بر پیر جماران خرده نمیگرفتند که فقط خدا!؟ پس رزمندگان چی!؟ یا خدا! روح خدا فرمان فتح مجلس را صادر کرد! وقتی مردم خودشان عقل دارند و خودشان منظور ولیامر را بهتر از همه میفهمند، کجایند شکلکهای اینستاگرام که کمی بخندیم به این مجازیان بیخرد!؟ اماما! ما بعد از تو، تلگرام را هم دیدیم اما بدین کودنی، جماعتی را هرگز! به خلف شایسته تو که عمری را به نفی خودسری گذرانده، میخواهند آموزش بدیهیات بدهند! نه عجب حضرت روحالله، که عقلشان اندازه زمان فراخوان وحدتشان است! ۲ ساعت، هر چند سال یک بار!
زنگ انتخابات به پایان رسید، وقت کار است
عباس حاجینجاری در روزنامه جوان نوشت:
اگرچه نباید نتیجه انتخابات را به دلیل اهمیت و جایگاه آن در نظام مردمسالاری دینی و تأثیر آن در افزایش اقتدار و عزت ایران اسلامی با برد و باخت تشبیه کرد، اما به نظر میآید به رغم حلم و بردباری نیروها و شخصیتهای جبهه انقلاب که به رغم تخلفات گسترده جریان حامی دولت مستقر، نتیجه انتخابات را پذیرا شدند، اما جریان پیروز انتخابات هنوز فکر میکند که در دوران رقابتهای انتخاباتی حضور دارد و لذا باز هم مشغول خط و نشان کشیدن و طیفبندی و تهدید و ... است و از نظر آنان گویا هنوز ساعات رأیگیری به پایان نرسیده و باید فضا را انتخاباتی نگه دارند.
در این خط و نشان کشیدنها که علیه طیف وسیعی از نهادها و شخصیتها جریان دارد، حتی ماجرا به عزلها و انتصابات مسئولانی کشیده میشود که ارتباطی نیز با رئیس قوه مجریه ندارند.
آقای روحانی در پیام خود که بعد از پیروزی در انتخابات قرائت کرد، میگوید: «مردم در انتخابات ۲۹ اردیبهشت با رأی خود به کسانی که میخواستند کشور را به گذشته برگردانند، «نه» گفتند. » وی پیروزی خود را پیروزی صلح و آشتی بر تنش و خشونت، پیروزی وحدت و انسجام ملی بر انشقاق و چنددستگی خواند و افزود: امروز دنیا میداند که ایران مسیر دور از خشونت را برگزیده است. کلیدواژه «عدم بازگشت به عقب»، نکته مهمی بود که به ویژه مورد توجه رسانههای حامی این جریان قرار میگیرد.
روزنامه شرق در سرمقاله ۶خرداد تحت عنوان «روحانی چگونه تغییر کرد» مدعی میشود:«ایده به عقب برنمیگردیم، مردم را به اجماع رساند تا پای صندوقهای رأی بیایند و از یک اشتباه تاریخی دیگر جلوگیری کنند، اما آنچه مهم بود تغییر محسوس خود روحانی در دوره تبلیغات انتخاباتی بود، مردم او را به این باور رساندند که منش سیاسی روحانی دیگر آن انرژی و کارایی لازم را ندارد تا جامعه را به تحرک وا دارد، اگر روحانی اعتماد مردم را میخواهد باید همان گونه که مردم او را باور کردند، او نیز مردم را باور کند. » روزنامه شرق سپس به رفتارشناسی مواضع و دیدگاههای آقای روحانی پرداخته و مدعی یک تغییر در روند تبلیغات انتخاباتی شده و مینویسد: در هنگامه مبارزات انتخاباتی حسن روحانی بیش از پیش تغییر میکرد، از این رو در هر سخنرانی مطالبات معوق مردم و حتی رویاهایشان از دهان او شنیده میشد.
گویا این روحانی نبود که حرف میزد، مردم به جای او سخن میگفتند، روحانی بعد از پیروزی نیز در سخنرانی خود در همایش ستادهای تبلیغاتیاش صدای مردم بود، بیتردید او دیگر نماینده مجلس سالهای ۷۹-۵۹ نبود یا دبیر شورای عالی امنیت ملی و حتی روحانی سال ۹۲، مردی مصلحتاندیش که با احتیاط و محافظهکاری حرف میزد و گام بر میداشت. »
روزنامه شرق آنگاه تلاش میکند تصویر مطلوب خود و جریان فکری سکولاری که این روزنامه برخاسته از آن است را از رئیسجمهور دوازدهم ارائه دهد و مینویسد: «روحانی ۹۶ موتور کوچکی است که موتور بزرگ را روشن ساخته و خود به سیطره آن در آمده است(!)، موتور کوچکی که در دل موتور بزرگ حذف و ادغام شد. »
فارغ از علائق مورد انتظار این جریان فکری در «عدم بازگشت به عقب» آنچه که زمینهساز فرصتطلبی و فزونخواهی این جریان فکری شده و میشود مواضع شاذی است که آقای روحانی در دوران تبلیغات انتخاباتی نسبت به کارنامه گذشته نظام مطرح کرد، نکتهای که به درستی باید آن را جابهجایی «جلاد» با «شهید» دانست، چرا که آقای روحانی که خود در طول مقاطع گذشته در مسئولیتهای متعدد نمایندگی مجلس، ریاست پدافند کشور، دبیری شورای عالی امنیت ملی و ... حضور داشته است، آنگاه که در همدان میگوید آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان را بلد بودند مردم شما را نمیخواهند یا در ارومیه رقبای خود را متهم می کند که زبانها را بریده و دهانها را دوختهاند.
بدیهی است که این جریان فکری که از عقبه گسترده رسانهای و فضای مجازی برخوردار است، اکنون مطالبات را بر تغییر مسئولان و البته نه تنها وزرا که به برخی نهادها و ارگانها تعمیم داده است که در حوزه اختیارات رئیس قوه مجریه نیست و به همین دلیل است که در سایه اتکا به گزاره «عدم بازگشت به عقب» توپخانه تخریب خود را همچون قبل از انتخابات فعال نگه داشته است.
آنچه که مهم است این است که انتخابات به پایان رسیده و دوران تبلیغات آن هم گذشته، اما متقابلاً دشمن با تشدید تحریمهای اقتصادی که نقض آشکار برجام است، رؤیای سازشگران را بر هم ریخته و از سوی دیگر جریانهای تروریستی با هدایت سعودیها تلاش کردهاند که به زعم خود جنگ را به داخل ایران بکشانند؛ نکتهای که اتفاقاً پیامد آن به هم ریختن تمام بافتههای جریانهای حامی دولت بود که تلاش داشتند عوامل ترورهای دهه ۶۰ را تطهیر کنند، اکنون دولت با توجه به شعارهای انتخاباتی و پیامد ضعفها و ناکارآمدیهای گذشته در برابر فهرست بلندی از وعدهها و انتظارات قرار دارد که نه میتواند آن را گردن دولتهای قبل بیندازد و نه به دیگران معطوف کند بلکه باید کارنامه عملی خود را در تحقق شعار سال «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» ارائه دهد.
مقولۀ تاریخی آتش به اختیار فرهنگی
دکتر حامد حاجیحیدری در روزنامه رسالت نوشت:
مطلب اول: یکی از مهارتهای مهم یک رهبر سیاسی کامل، توانمندی او در «ادبیات» و خلق مفاهیمی است که بتوانند «پروژههای ناتمام» اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را سمت و سو بدهند، و طراحی تعبیر مهم «آتش به اختیار فرهنگی» یک خلاقیت فرهنگی قابل ملاحظه بود. زمانی آیت ا... سید علی حسینی خامنهای فرموده بودند که: «بنده بیشترِ سنگینی بارم این است که نگاه کنم ببینم کجا شعله جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارم»، و در ادامه: «جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، میتواند جهاد تلقّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند. اما این تعبیر، درست نیست. چون یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده میشود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر میشود و یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق میگردد» (۲۰/۳/۱۳۷۵، بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله ص).
پس، دو نکته هست؛ تکلیف اصلی رهبر سیاسی مسلمان در زنده نگاه داشتن شعلههای جهاد در جای جای جامعه است، و نکته دوم این که جهاد، اقسامی دارد، و منحصر به جهاد نظامی نیست، و حتی آن طور که از سنت اسلامی «کتاب، ترازو، و آهن» بر میآید، «جهاد فرهنگی» مقدم بر «جهاد دادگستری» و سپس و در نهایت مقدم بر «جهاد نظامی» است. «جهاد فرهنگی» ۹۰ درصد تکلیف مسلمان است، «جهاد دادگستری» ۸ درصد، و در نهایت، «جهاد نظامی» ۲ درصد تکلیف. اصل تکلیف، «جهاد فرهنگی» است. این برداشت اصولی، وجه تمایز اصلی بنیادگرایی شیعی از سلفیگری انحرافی وهابی است.
پس، برداشت من از مفهوم «آتش به اختیار فرهنگی»، در راستای خط اصولی حفظ خط «جهاد» این است که رهبر معظم انقلاب، مشغول فعالسازی کار فرهنگی در میان دانشجویان و طلاب به عنوان سربازان خط مقدم جبهه فرهنگی و فعالگرایی اجتماعی است. ایشان آنها را مجدداً و با بیانی تازه به انقلابی بودن فراخواندهاند. فرض میکنیم، و فقط فرض میکنیم، و منحصراً فرض میکنیم که این فراخوان، در این مقطع تاریخی یک وجه بارز داشته باشد ...
مطلب دوم:
آنچه از این پس میآید، فقط و فقط و منحصراً یک سناریوی فرضی است. به هر حال مجاهدان راه حق، باید خود را برای هر شرایطی آماده نگه دارند، و مقدمه لازم برای آمادگی، آگاهی است، و این آگاهی نمیتواند در وسط معرکه ایجاد شود، بلکه باید پیشاپیش و قبل از وقوع حادثه و معرکه، سناریوهایی در ذهن مجاهدان باشد، تا در وقت تصمیم، به چه کنم چه کنم گرفتار نشوند. پس، مجدداً تأکید میکنم که آن چه از این پس میآید، «فقط و فقط و منحصراً» یک سناریوی فرضی است.
برای مدتها، پرسش تحلیلگران سیاسی در قبال دولت یازدهم این بوده است که چرا این دولت با این میزان از تجربیات، تا این اندازه ضعیف و نحیف عمل میکند؟ آیا واقعاً وزیر صنعت و معدن و تجارت ایران با این سوابق مثالزدنی، نمیدانست که امتیاز تجاری ایران به ترکیه، یک بیکفایتی محض در تنظیم روابط تجاری کشور است، و ترکیه را به چین دومی برای این کشور بدل میکند، تا حدی که خودش هم بعد از انعقاد امتیاز به ضعفهای آن اذعان کرد؟
آیا حرکات عجیب و غریب رئیس کل بانک مرکزی که عملاً شانه دولت را از ساماندهی مؤسسات اعتباری که دستگاه متبوع خودش برای آنها مجوز صادر کرده است را خالی کرد، باید ناشی از کارنابلد بودن او برآورد و قلمداد کرد و آیا او نمیداند که این اظهار نظر او اگر به طور شایسته توسط سپردهگذاران جدی گرفته شود، موجب یک بحران عظیم در اقتصاد ایران خواهد شد؟ آیا رسوایی انصراف از یارانهها و آن تهدیدها در صحن مجلس، برازنده وزیر امور اقتصادی و دارایی که استاد عالیرتبه گروه اقتصاد دانشگاه تهران است، بود؟ آیا بیکفایتیهای وزارت مسکن و شهرسازی در ساماندهی اوضاع مسکن به طور کلی و مسکن مهر به طور خاص را میتوان فقط یک لج و لجبازی ساده با دولت پیشین، قلمداد کرد؟
برای مدتها این نحو سوء تدبیرهای شگفتآور، حاصل از پیری و کاهش سرعت انتقال و تقلیل هوشمندی مدیران کهنسال و با سابقه دولتی به حساب میآمد. ولی «بیایید فرض کنیم، و فقط فرض کنیم، و منحصراً فرض کنیم» که آن طور که معقول است و انتظار میرود، این اقدامات سنجیده باشند و واقعاً این مدیران با سابقه، فهمیده و دانسته درگیر این سطح از ناکارآمدی شدهاند. «بیایید فرض کنیم، و فقط فرض کنیم، و منحصراً فرض کنیم» که اگر بدانند که چه میکنند که منطقاً چنین مدیرانی با این سوابق باید بدانند که چه میکنند، این تصمیم سازیها که فقط وجه ویرانگر دارند، شبیه کدام رویداد تاریخی است؟ مدیران کاردانی که از کاردانی خود برای ایجاد انسداد در سیاست کشور بهره میبرند، تا خشم مردم را برانگیزند، و از لشکر ناراضیان برای اهداف دیگری استفاده کنند؛ این، شبیه کدام رویداد تاریخی است؟ در حالت معمولی، سیاستمداران از افزونی نارضایتی مردم استقبال نخواهند کرد.
صدارت دولت یازدهم، حجم قابل ملاحظه و مخربی از نارضایتی را در شهرستانها پدید آورد که نمونه آن را در ماجرای معدن زمستان یورت آزادشهر دیدیم، ولی مدیریت نابغه اجرایی کشور، دکتر محمد باقر قالیباف در شهرداری تهران، اوضاع را به زیان این سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» یلتسینیزاسیون متوقف کرد. پنج سال از شروع تحریمهای فلج کننده
میگذرد و مردم تهران، «هنوز» احساس نکردهاند که در یک شهر تحریمزده زندگی میکنند، و حالا، در اثر موج احساسی و هراسی که در تهران به واسطه رقابتهای غیرمنصفانه انتخابات ریاست جمهوری برانگیخته شد، شورای شهر به موازات انتخابات ریاست جمهوری، یکسره در اختیار آنها قرار گرفته است. اگر سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» یلتسینیزاسیون درست باشد، پیشبینی میشود که یک چهره ناکارآمد به شهرداری تهران گمارده شود؛ چنان که شنیده شده است که یکی از معاونتهای وزارت مسکن و شهرسازی به اریکه شهرداری تهران خواهد رسید، با این که کلیت این وزارتخانه طی چهار سال اخیر، ابداً عملکرد قابل دفاعی در زمینه مسکن و شهرسازی نداشته است. انتظار معقول آن است که آنها پس از این همه انتقادهای غیر منصفانه، طوری شهر تهران را اداره کنند که ثابت شود مدیران قابلتری در مقایسه با دکتر محمد باقر قالیباف هستند، ولی با کمال تعجب، و همان طور که در عملکرد دولت یازدهم هم مشهود بود، آنها اصلاً نخواهند کوشید که مدیریت بهتری را به نمایش بگذارند. آنها به جای اداره شهر تهران، آن را تخریب خواهند کرد، تا دامنه نارضایتی شهرستانها را به تهران هم بکشانند. با این شرایط، به یاد چهار سال دوم صدارت محمد خاتمی هم میافتیم که نارضایتیهای عمومی، مسبب جنبشهای دانشجویی و کارگری و معلمان شد، ولی به جای آن که آماج این جنبشها به سمت دولت ناکارآمد قرار گیرد، اصل نظام هدف قرار میگرفت. حالا، آنها چهار سال فرصت دارند تا تهران را مانند کشور به نقطه جوش برسانند، و شرایط را طوری پیچیده کنند که مردم ندانند از کجا میخورند. بر مبنای سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» یلتسینیزاسیون، شرایطی که در معدن زمستان یورت آزادشهر پس از چهار سال اداره بد کشور دیدیم، قرار است در تهران هم شاهد باشیم.
مطلب آخر:
اگر طراحی سناریوهای عمل سیاسی را یک مقدمه لازم اقدام مناسب و بموقع بدانیم، آن گاه، طرح تز «آتش به اختیار فرهنگی» را باید یک اقدام بموقع و معنادار بشماریم. اگر آنها قصد این را داشته باشند که همان طور که قبلاً شکافهای اجتماعی دانشجویان و کارگران و معلمان را علیه اصل نظام شوراندند، این بار نیز چنین کنند، آن گاه باید پیشدستی کرد و جوانان انقلابی را بر تارک مطالبات اجتماعی قرار داد.
البته شرایط امروز کشور و منطقه، در مقایسه با دولت دوم اصلاحات، دگرگون است، و آنها به سادگی نمیتوانند کشور را به ناپایداری بکشانند، ولی دو حیطه حساس پدید آمده است که نباید از آنها غافل ماند؛ متناسب با ظهور جامعه شبکهای، این دو حیطه حساس، یکی حیطه شبکه اطلاعات و فضای مجازی است، و دیگری حیطه حمل و نقل شهری. این دو حیطه، نقاط بحرانی آینده خواهند بود.
بیگمان، اظهار این مطلب که در صورت صحت چنین سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» به سادگی میتوان در مقابل آن ایستاد، سبکسرانه است. در قیاس با رویدادهای سال ۱۳۸۳، قدری شرایط کشور بهتر است، و توان مدیریت بحرانها نیز بالاتر رفته است؛ مع الوصف، شرایط پیرامونی کشور، سویههای مغایری از تهدیدها و فرصتها را متبادر میکنند، که حکم در مورد مزیتهای کشور در برخورد با این سناریو را دشوار میسازد. در واقع، این، یک سناریوی دشوار خواهد بود و رویاروی آن باید بسیار سنجیده عمل کرد. کلید اصلی، پیشتازی در بیان مطالبات اجتماعی و تحرک اجتماعی و شبکهای نیروهای انقلابی به هدف مطالبه تدبیر از دولت و شهرداری تهران است. آن چه باید صورت بگیرد؛ تولید انبوه راهحلها برای مسائل کشور و پایتخت خواهد بود، طوری که مردم بدانند که خط انقلاب برای حل مسائل کشور توان و برنامه دارد، و برخی اغیار هستند که در مسیر طرح و اجرای این راه حلها انسداد ایجاد می کنند. در چنین فضایی است که صدور فرمان «آتش به اختیار فرهنگی» و «فقط و فقط و منحصراً فرهنگی» میتواند یک استراتژی هوشمندانه تلقی شود.
صعود به جامجهانی پایان رویاهایمان نیست
محمد پناهیفرد در روزنامه خراسان نوشت:
این برای بار دوم است که تیم ملی فوتبال کشورمان قبل از رسیدن به بازی آخر، صعود خود به جام جهانی را جشن می گیرد. ایران، ۵ بار به جام جهانی صعود کرده که اولین بار با برانکو سرمربی فعلی پرسپولیس خیلی راحت و زودتر از پایان بازی های مقدماتی، راهی جام جهانی ۲۰۰۶ شد و بار دوم نیز شب گذشته با کی روش رخ داد؛ دو مربی با دو سبک متفاوت. شب گذشته اما صعود راحت تیم ملی به جام جهانی تفاوت هایی داشت که مهم ترین آن قرار دادن تمام امکانات برای سرمربی تیم ملی بود. از هماهنگی اردوهای تیم ملی با دیدارهای لیگ گرفته تا باشگاه هایی که چاره نداشتند تا براساس آنچه که کی روش می گوید عمل کنند. با نگاهی به رنکینگ تیم ملی طی سال های اخیر که همیشه به قله آسیا تکیه زده و رنکینگ باشگاه های ایرانی که روی عددهای هفت و هشت بالا و پایین می روند باید به دیدگاه های کی روش از این حیث احترام گذاشت. مرد پرتغالی با انتخاب هایش نشان داد لیگ فوتبال ایران برای او از اهمیت کمتری برخوردار است.
انتخاب بازیکنانش هم براساس بازی در لیگ ایران یا لیگ های دیگر کشورها نبود. او همیشه در لیست تیم ملی برای مخاطبانش یک سورپرایز داشت. او مسیری را انتخاب کرد که اگرچه مورد توجه خیلی از کارشناسان فوتبال و منتقدانش نبود اما حاصلش صعودی بی دردسر به جام جهانی بود. او در جام جهانی برزیل هم با تاکتیک استثنایی اش مقابل آرژانتین نگاه ها را خیره کرد تا نشان دهد می توان به فوتبال ایران یک سبک تزریق کرد. تیم ملی اکنون با کی روش دارای یک سبک است. این سبک حاصل تداوم بیش از ۵ سال حضور او در تیم ملی است که خیلی از همین منتقدان، معتقدند هر مربی دیگری حتی ایرانی هم می توانست با این ثبات، نتایج کی روش را بگیرد. برانکو هم در سال های ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۶ چنین وضعیتی را داشت. او تیم ملی را زمانی راهی جام جهانی ۲۰۰۶ کرد که جایگاه ایران در رنکینگ فیفا به رتبه تاریخی ۱۵ رسیده بود. رتبه ای که تاکنون تکرار نشده است. به هر شکل ثبات در راس تیم ملی دو بار تجربه شده و نتیجه هم داده است. اما این ثبات یک تفاوت آشکار دیگر هم دارد و آن صعود برای دومین بار متوالی با یک سرمربی است. برانکو اگرچه از قبل از جام جهانی ۲۰۰۲ به عنوان دستیار بلاژویچ در کادرفنی تیم ملی قرار گرفت اما به همراه بلاژ بزرگ نتوانست به جام جهانی ژاپن و کره جنوبی راه یابد. صعود به جام جهانی همیشه با جشن ملی و خوشحالی مردم ایران همراه بوده است طوری که پایان همه رویاهای ما طی این ۵ دوره تلقی شده است. طی این ۵ دوره هم کسی شانسی برای صعود ایران از مرحله گروهی قائل نبوده است اما جام جهانی برزیل و بازی مقابل آرژانتین نشان داد می توان با تلاش بیشتر و برنامه ریزی بهتر سقف آرزو ها یمان را افزایش داد. جام جهانی روسیه می تواند شروع این رویای بزرگ باشد.
فدراسیون فوتبال در این سه سال به شکل غیر قابل باوری هم سو با کارلوس کی روش حرکت کرد و نتیجه اش به جشن ملی تبدیل شد و آن چه که شب گذشته در ایران اتفاق افتاد. اگر نگاه فدراسیون صعود از مرحله مقدماتی جام جهانی روسیه هست و نباید هم غیر از این باشد، می بایستی نگاه متفاوت تری نسبت به خواسته های کی روش از حیث برنامه ریزی و تقویت امکانات نرم افزاری و سخت افزاری داشته باشد. به طور کلی تجربه نشان داده ثبات کاری در مجموعه کاری با نتیجه مثبت همراه بوده است و این نکته مهمی است که فوتبال ایران در تمام زمینه ها باید به آن نگاه جدی و عملیاتی داشته باشد.
پیامهای سیاسی و امنیتی صادرات گندم
محمد لاهوتی در روزنامه ایران نوشت:
صادرات در دل خود معناهای نهفته زیادی دارد. اینطور نیست که فقط چند تن کالا به کشوری ارسال شود، آنها پولش را بپردازند و فعالیت اقتصادی انجام داده باشیم. زمانی که صادرات انجام میدهیم، میتوانیم نشانههای رشد اقتصادی را ببینیم و زمانی که کالاهای استراتژیک را صادر میکنیم، میتوانیم نشانههای پرمعناتری از تغییر و تحولات دریافت کنیم. صادرات گندم به عمان، از همین دست اقدامات است.
کشور ما از نظر آب و هوایی و اقلیم جغرافیایی جزو کشورهای برتر حوزه کشاورزی است. ما ۴ فصل داریم و به طور سنتی کشاورزی همیشه در کشور ما رواج داشته است. گندم هم در همه جای دنیا بهعنوان کالایی استراتژیک شناخته میشود و عملاً مهمترین محصول کشاورزی مورد نیاز جامعه را تشکیل میدهد. کشت گندم هم در کشور ما از دیرباز رایج بوده است. ولی ما کشور واردکننده بودیم و با وجود همه فعالیتها طی سالهای طولانی نتوانستیم نیازداخلی را با تولید داخل تأمین کنیم. در شرایط حساسی مانند زمان جنگ و تحریم نیز برای تأمین گندم، دولتها با نگرانیهای جدی مواجه بودند و ضعف تولید داخل، خود را بیشتر نشان میداد. اما خوشبختانه در دولت یازدهم، وزارت کشاورزی بهعنوان یکی از موفقترین وزارتخانهها شناخته شد و سیاستگذاریهایش نمود بیشتری نسبت به بقیه وزارتخانهها در جامعه داشت. یکی از مهمترین اقدامات آنها در زمینه خودکفایی گندم بوده است. در دولت اصلاحات هم در دوره محدودی به خودکفایی رسیدیم ولی باز نیازمند واردات شدیم. سال ۹۵ برای نخستین سال خودکفا شدیم و پیشبینی میشود امسال هم نیازی به واردات نداشته باشیم. از آنجایی که این کالا بسیار استراتژیک است، هم برخی مسائل سیاسی، هم وابستگی به جهان و هم تهدیدهایی که میتوانست از این طریق به کشور اعمال شود، با خودکفایی برطرف شده است. کشور ما در دولت اصلاحات توانست خودکفا شود ولی به دلیل مشکلاتی مانند سوء مدیریت، مجدداً واردکننده شدیم. باید از این تجربهها درس بگیریم و در حال حاضر بتوانیم روند تولیدمحوری را حفظ کنیم و از واردات فاصله بگیریم. اگر به اقتصاد مقاومتی بهعنوان سند راهبردی کشور و سند بالادستی که باید اجرایی شود، توجه کنیم؛ اصلیترین موضوع تولید صادراتمحور است. یعنی باید تولید را در صورتی مورد حمایت قرار داد که در مقابل بتواند صادرات داشته باشد. هر کالایی مورد حمایت دولت نخواهد بود. در این شرایط، وقتی کالای استراتژیکی را میتوانیم صادر کنیم، اهمیت و معنای جدی دارد. این نشاندهنده قدرت اقتصادی ما در بازارهای صادراتی است. اکنون نخستین محموله گندم به عمان صادر شده است و ضمن اینکه میتواند از منظر سیاسی و امنیتی مورد توجه باشد، به ایجاد اشتغال هم میانجامد. به نظر میرسد در سالهای آینده با سیاستهایی که وجود دارد، تولید کشاورزی ما باز هم باید با همان روحیه اقتصاد مقاومتی یعنی تولیدِ صادرات محور پیش برود.
مناظره بهجای خشم و عصبانیت
احمد شیرزاد در روزنامه شرق نوشت:
فضای سیاسی کشور همچنان شاهد رفتارهای بخشهایی از یک جریان سیاسی خاص پس از مشخصشدن نتایج انتخابات ٢٩ اردیبهشت است؛ این جریان خصلتهای سیاسی – اخلاقیای دارد که نمیشود گفت خصلت آنهاست و برای جامعه اهمیتی ندارد؛ در فضای سیاسی کشور و تحولات کشور، این خصلتها نقشآفرین است و در چندین دهه، نهادینه شده است. بیصبری صفت اول است. بدنه سیاسی و هواداران جریان فوق حاضر نیستند سازوکار طبیعی رسیدن به قدرت را بپذیرند و مراحل آن را طی کنند. آنان باید آماده باشند اگر خواسته آنان از سوی جامعه اجابت نشد، یقهدرانی نکنند و از خود بیخود نشوند. این همه در حالی است که آنان واقعا در مسیر ارزشهای اخلاقی حرکت کنند که متأسفانه موارد نقض آن از سوی همان جریان، کم نیست. رسیدن به کرسیهای پارلمان به رأی مردم نیاز دارد. اعتماد مردم را جلبکردن آسان نیست و آنها باید حس کنند یک نامزد دلسوز آنان است و درعینحال، حزب و جمعیت و گروه سیاسی خوشنامی حامی آنان باشد. شاید یک دلیل این بیصبری، این باشد که در برخی موارد دستی بر نهادهای بانفوذ دارند. خدا نکند برخی ابزارهای نظارتی یا گزینشی در اختیار افراد کمصبر قرار بگیرد. خصلت دوم، این است که فکر میکنند هرچه پیام با خشم بیشتری به دیگران رسانده شود، بهتر جا میافتد، درحالیکه طبع بشر از افراد عصبانیمزاج گریزان است. جریان یادشده، در انتخابات اخیر تصوری در ذهن داشتند مبنی بر اینکه میتوانند روحانی را رئیسجمهور یکدورهای کنند. علت این بود که در تمام دوره چهارساله دولت یازدهم، از همه ابزارها علیه دولت استفاده کردند و امیدوار بودند در روز موعود، این روش جواب بدهد. در نظرسنجیهایی که صداوسیما انجام میداد و اینها را به اشتباه انداخت، تصور میکردند رأی منفی دکتر روحانی بسیار بالاست، درحالیکه چنین نبود.
حتی بر فرض محال که چنین هم بود، خود نامزد آنان هم باید جذابیت لازم را میداشت و فرد باید خودش امکان رأیآوری داشته باشد. آنان روحانی را متهم به رقیبهراسی میکردند درحالیکه روش و ادبیات خود آنها، این هراس را در دل مردم ایجاد کرده است. همه اینها سبب شده بعد از اعلام نتایج انتخابات، نوعی بهت و حیرت بین آنها ایجاد شود. آنان باید بدانند قانون فراتر از همهچیز است. قانون میگوید انتخاباتی برگزار شده و مراحل تأیید آن هم طی شده است. در کشور قانونمند جریان سیاسی که مدعی اخلاقیات و معنویات باشد، نمیتواند با بیصبری به پیش برود. بخشی از این ادبیات خشن در فضای مجازی و از سوی برخی نویسندگان و گویندگان دست راستی بیان میشود. تداوم این فضا نه به نفع کشور و نه به نفع جریان مورد اشاره است، چون نمیتوانند بر هواداران خود بیفزایند. نفوذ اجتماعی یک جریان، در زدن حرف قابلپذیرش است و نمیتوانند حقانیت خود را با این شیوه ثابت کنند.
اگر حرف متین و منطقی وجود دارد، در فضای آرامش بهتر میتوانند طرح کنند. به جوانان اصلاحطلب هم باید گفته شود از روشهای تحقیرآمیز بپرهیزند و با صبوری و متانت با طرف مقابل مواجه شوند. باید فضایی را فراهم کنند تا طرف مقابل، پژواک صدای خود را بشنود که خوشبختانه در فضای مجازی تا حدی این اتفاق افتاده است؛ ما باید به گفتوگوهای روشن و مشخص بپردازیم و افراد رودررو سخن بگویند. باید فضای خشم را با برگزاری مناظره و مباحثه مدیریت کرد و از بزرگان اصولگرا خواست کار جدی حزبی و سیاسی را در دستور کار قرار دهند. برگزاری جلسات بحث و گفتوگو بین ما و آنها باعث خواهد شد اگر حرف متین و پذیرفتنی وجود دارد، حتی به دولت منتقل شود تا در دستور کار قرار بگیرد. اگر دولت بیراهه میرود، اصولگرایان میتوانند با طرح نظرات کارشناسی با کلام متین و وزین، آن را اصلاح کنند. نباید روش احمدینژاد مد نظر آنها باشد که کاستیهای رقیب را برای استفاده در بگمبگمها، نادیده بگیرند. اینکه فقط خشم و انگزدن از یک جریان سیاسی دیده شود، برازنده آنها نیست.